جدول جو
جدول جو

معنی کل خایه - جستجوی لغت در جدول جو

کل خایه
به کسی که دچار عارضه ی باد فتق شود، گویند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم پایه
تصویر کم پایه
دارای پایه و مقام پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم مایه
تصویر کم مایه
کسی که سرمایۀ اندک دارد، کنایه از آنکه علم و اطلاع کافی ندارد، مقابل پرمایه، آنچه مادۀ اصلیش کم باشد مثلاً چای کم مایه
فرهنگ فارسی عمید
یا کپوتان دزو، در گویش ارمنی نام دریاچۀ ارومیه است. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 161). رجوع به کبودان و دریاچۀ ارومیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
خایه کشیده. خایه کنده. خواجه سرا. ساده گرد. (آنندراج). اخته.
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ دِ)
دهی از دهستان سهندآباداست که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 563 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ / نِ)
خانه ای آفتابگیر که برای پرورش و نگاهداری گل از گزند سرمای زمستان سازند. رجوع به گرم خانه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ خا یَ / یِ)
آنکه یک بیضه دارد. اشرج. احدل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ / یِ)
پسوند مکانی مانند: حسن کلایه، خراطه کلایه، تاوی کلایه، کبودکلایه، کوکلایه، کی کلایه، میشه کلایه، نخجیرکلایه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم مایه
تصویر کم مایه
کسی که سرمایه اش اندک باشد، آنچه که بهزینه اندک نیازمند باشد: (این مهمانی کم مایه است)، آنچه که مواد اولیه اندک داشته باشد: (آبگوشت کم مایه است)، مقابل پر مایه، قلم مویی که نوک مویین آن کم پشت و بلند باشد و برای قلم گیریها یک نواخت و کشیدن خطوغ بلند بکار رود قلم نیزه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلایه
تصویر کلایه
((کَ وَ یا وِ))
کلاوه، کلافه، ریسمان خام که بر چرخه پیچیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی خایه
تصویر بی خایه
آغا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کم مایه
تصویر کم مایه
رقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
رقیق، کم بضاعت، کم معلومات کم مایه
متضاد: پرمایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوبی بلند، که نوک آن دو شاخه است و جهت حمل شاخه های انار و
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که بیضه اش ورم کرده باشد، بادفتق
فرهنگ گویش مازندرانی
بی اراده و نااستوار، سست اراده، دمدمی مزاج
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسکوژ تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی